پیوند ها
بعد از تقریبا یکسال و دو ماه دوباره قسمت شد و آمده ایم پابوس علی بن موسی
بار قبل که با رفقا آمده بودیم زیارت، روز آخر، همان صبح جمعه کذایی بود که وسط رواق امام از بلندگوها شنیدیم که سردار رفت...
محل اسکانمان شده بود ماتم کده و هرکس خبر را می شنید، بی اختیار میزد زیر گریه
بار قبل با داغ سردار از حضرت خداحافظی کردیم و برگشتیم...
و کرونایی که آمد و همه چیز را به هم ریخت و بی توفیقی ما را دوچندان کرد...
اما این روزها که اینجا هستم، دردم چیز دیگری است...
بازار اوضاع خوبی ندارد. مرغ، روغن و... و قاعدتا هرچه ضعیف تر باشی بیشتر زیرپا له میشوی.
خدایا خودت روزی این مردم را برسان به حق امام رضا.
امیدمان به علی بن موسی است. به قلب رئوفش و دست کرمش که از پدر به ارث برده. که پابرهنه های حضرت کسی را جز خودش ندارند...
آقاجان! اگر این مسئولین به امضای کری و تلفن مکرون و پیام مرکل و لبخند بایدن امید بسته اند، خودت به تلافی همه این مظلومان جوری بزن پس کله شان که بلندشدنی پس آن نباشد.
پ.ن: عکسی که بیشتر شبیه خاطره است برایمان. با اینکه صحن ها بازشده، دیگر تا مدتها لذت زیارت ضریح را نداریم...
سلام مجدد.
از آخرین متن وبلاگ تقریبا دو سال و نیم میگذرد. و چه اتفاقاتی که در این مدت نیفتاده است...
اما جرقه بازگشت دوباره را باید در یکسال قبل جست.
در روزهایی که...
یکسال پیش همین حدودا بود که طوفان کرونا اومد و همه مونو با خودش برد.
اگه تمام سختی های این یکسال رو فاکتور بگیریم، میشه گفت تو این یکسال خیلی چیزا رو یاد گرفتم که قبلا بهش کم توجه بودم.
یکی از همین خیلی چیزا، برگشت دوباره به وبلاگ نویسی بود. هیچ جایی مث اینجا نیست. اینجا حال و هوای دیگه ای داره...
یه چیز دیگه هم هست. دیدم تو این ایام خیلی اتفاقات افتاد که جایی برای ثبت کردنش نبود.
خیلی قصه ها رو خوندم یا دیدم که نشد جایی دربارش حرف بزنم. حس کردم کارم یه نوع تک خوریه :)
و البته اینکه بعد از خوندن و دیدن خیلی از این قصه ها با خودم فکر کردم مگه من چی کم دارم که همش نشستم پای قصه بقیه. این شد که دنبال جایی برای داستان سرایی هام میگشتم که یادم افتاد اینجا رو دارم...
#شهید_قدوسی،آقای دادستان
♦از مجاهدت های ایشان برای پیروزی انقلاب میتوان به تشکیل یک گروه سازمان یافته سرّی از اساتید و مدرسان #حوزه به همراه جمعی از علمای حوزه برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی اشاره کرد.
دقت کنید، اینکه حضرت آقا در دیدار با طلاب حوزه میگویند اگر به مدیریت حوزه اشکال دارید و آن را انقلابی نمیدانید، خودتان کار کنید دقیقا به همین معناست، یعنی ایجاد یک #تشکیلات_انقلابی در حوزه که به مرور زمان رویکرد سکولار حوزه را تغییر دهد.
بگذریم...
♦اما اصل مجاهدت های شهید قدوسی بعد از انقلاب تازه شروع میشود، جایی که ایشان #دادستان کل کشور شدند.
به همراه شهید لاجوردی شروع به سرکوب و خلع سلاح منافقین و ضد انقلاب کردند و نقش پررنگی در مدیریت بحران امنیتی که توسط منافقین و ترورهایشان داشت در کشور شکل میگرفت داشتند.
تا اینکه انفجار دفتر نخست وزیری اتفاق افتاد و پرونده پیگیری آن به شهید قدوسی سپرده شد.
در این پرونده مرموز که کار مشترک منافقین و نفوذیهای سازمان های جاسوسی مثل #کشمیری بود، به دلیل به خطر افتادن منافع عدهای نفوذی که و خطر لو رفتنشان وجود داشت، درست کمتر از یک هفته پس از انفجار دفتر نخست وزیری ایشان را ترور کردند.
♦اما یک سوال:
چرا دیگر #دشمن از مسئولان ما نمیترسد؟ و آنها را #تهدید نمیکند؟ یعنی ما دیگر خطری برای آنها نداریم؟
ما چه فاصله ای از معیارها و آرمانهای انقلابمان گرفتهایم که اول انقلاب دشمن تاب دیدن لحظهای زندگی #بهشتی ها و #لاجوردی ها و #قدوسی و همینطور #رجایی ها و #باهنر ها و #دیالمه ها، #آیت خانواده و ده ها مدیر جهادی دهه ۶۰ را نداشت، اما الان دشمن چه در مسئولین میبیند که چشم امید به #نفوذ در مسئولان بسته و آنها را نسبت به مبارزه خنثی میکند و بی خطر...
♦یکی از ارکان مهم #جهاد از دیدگاه امیرالمومنین(ع)، مبارزه با فاسقان است، که آن هم قاعدتا باید یک اثری و عکس العملی از طرف دشمنان داشته باشد.
اصلا معیار این است، اگر ما حق هستیم و کارمان درست است باید دشمن را حساس کند، اینطور میشود فهمید که چه کسی در حال جهاد است، کسی که جان و مال و آبرویش را روی دست گرفته و در حال مبارزه با دشمن است.
جهاد سخت است، بسیار سخت.
♦اگر دیدید در بین مسئولین نظام جمهوری اسلامی کسانی پیدا میشوند که راست راست راه میروند و کسی با آنها کاری ندارد و دارند #راحت زندگیشان را میکنند، باید روی انقلابی بودشان شک کنید.
#درسهای_مبارزه را باید از شهدا آموخت
انتشار به مناسبت سالگرد شهات شهید قدوسی، 15 شهریور 97
#رئیسعلی، شهید مبارزه با #استکبار و #نفوذ
♦در زندگی این شهید نکات مهمی برای امروز ما وجود دارد.
انگار اصلا این شهید با رفتارهایش دارد با ما حرف میزند.
اما بر خلاف دفعات قبل بجای پرداختن به زندگی شهید، میخواهم چند سوال از #خدا بپرسم.
♦خدایا چرا همیشه بهترین آدم ها را در مقابل بدترین آدم ها قرار میدهی؟
برا نشان دادن عمق خوبی خوبها یا شدت بدی بدها؟
خدایا از قرار دادن کسی مثل #مصدق که ادعای #ملی_گرایی دارد ولی #منافع_ملی را در رابطه با #استکبار میبیند و آنقدر شیفته #انگلیس است که حاضر میشود قیام #غیوران_تنگستان را سرکوب کند تا خیال انگلیس راحت شود و از طرفی وجهه انگلیس در چشم مردم خراب نشود، و در دوره دیگری میخواهد با رابطه با آمریکا و اعتماد به آمریکا، ملت را #نجات دهد.
با رو در رو قراردان او در مقابل کسی مثل #رئیسعلی_دلواری که با غیرت خود کاری میکند تا انگلیس دیگر جرات حمله مستقیم و سلطه گری علنی را در هیچ کشور دیگری پیدا نکند، میخواهی چه چیز را به ما نشان دهی؟
♦آقایان #غربزده بدانند #مبارزه_با_استکبار غیرت میخواهد، همینطوری نیست و حساب و کتاب دارد، چنین توفیقی را به هرکسی نمیدهند.
برادران #غرب_زده ، اگر میبینید خیلی حس مبارزهتان نمیآید، مشکل از جای دیگری است.
غیرت اصالتا #حسینی است، یعنی فقط برای حسین(ع) است و کسانی که زندگیشان حسینی باشد، نه هیچ کس دیگری.
♦جانم به شهید #آوینی که چقدر خوب میگوید: هرکس میخواهد ما را بشناسد، #داستان_کربلا را بخواند، اگر چه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد.
#درسهای_مبارزه را باید از شهدا آموخت
درس این شهید به ما چیست؟
برگردیم به سوال اول...
اثر تربیتی این نوع آموزش حق و باطل برای نشان دادن #راه_درست_زندگی به ما چیست؟
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری، 14 شهریور 97
دلیر تنگستان
•انتشار بیانات حضرت آقا در مورد #مجاهدت های رئیسعلی به مناسبت سالگرد شهادت:
♦ما یاد رئیسعلی دلواری را از این جهت گرامی میداریم که این مرد شجاع، در راه اعتقاد دینی خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگید؛ این برای ما چیز بسیار باارزشی است... در آن روزگاری که ملت ایران همه در خواب بودند جز عدهی بسیار کمی در گوشه و کنارهای کشور، بیگانگان از این غفلت مردم سوءاستفاده میکردند و دشمن بر مناطق مختلفی از کشور عزیز ما تسلط پیدا کرده بود؛ در تهران، نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، آزادانه حکمرانی میکردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمیبردند؛ در منطقهی فارس هم همینطور؛ در بسیاری از مناطق دیگر کشور، نمایندگان بیگانه مال مردم را میخوردند و بر آنها حکمرانی میکردند و با ملت ایران با تحقیر برخورد میکردند؛ در یک چنین شرایطی، در هر گوشهیی از این کشور، مردان شجاعی پیدا شدند که به حکم دین، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فکر نکردند که با غربت و دست خالی نمیشود کاری را انجام داد؛ مردان خدا این گونهاند. یکی از این افراد، همین #رئیسعلی است؛ که رئیسعلی ملت ایران است؛ اگرچه متعلق به دلوار است. یک مرد جوان، در همین سنین جوانیِ شما جوانان، در مقابل انگلیسیها ایستادگی کرد.
♦البته امروز با آن روز خیلی فرق کرده است؛ امروز همهی ملت ایران در مقابل قدرتهای متجاوز ایستادهاند؛ امروز ملت ایران در مقابل امریکا ایستاده است و از دشمنان چه امریکا و چه قدرتهای دیگر واهمهای در دل ندارد. امروز، روز آقایی ملت ایران است.
♦اگر رئیسعلیها در غربت به شهادت نمیرسیدند، امروز ملت ایران به این عظمت نمیرسید؛ همچنان که اگر شما جوانان در دوران جنگ تحمیلی به جنگ نمیرفتید و به جبهه خدمت نمیکردید و شهادت را به خود نمیپذیرفتید، امروز ایران و اسلام به این عظمت نمیبود.
♦بیانات در دیدار مردم دلوار بوشهر، ۱۳۷۰
#شهید_محمود_کاوه، فرمانده شهدا
♦شهیدی که ضدانقلاب برای زنده یا مرده اش جایزه گذاشته بود.
فرمانده جوان #تیپ_ویژه_شهدا و نمونه ای از #دستاوردهای_انقلاب و #دستاوردهای_دفاع_مقدس
به قول امام، جنگ کارخانه انسان سازی بود، آنهم در همه ابعاد. هم توانمندی فردی و اجرایی، هم قدرت معنوی، هم موفقیت ها و توفیقات بسیاری که در صحنه عمل بوجود آمده بود، آن هم توسط جوانهایی که هم #رویش_انقلاب محسوب میشدند و هم #معجزه_انقلاب
♦این به وضوح نشان میدهد که با روش دیگری هم میتوان کارها را حل کرد و میتوان با مشکلات رودررو شد و آن تفکر، روحیه و #مدیریت_جهادی است که ما در دفاع مقدس و بوسیله شهدا، مخصوصا فرماندهان شهید آموخته ایم.
کسانی که علاوه بر تهذیب خود، نیروهای تحت امر خود را نیز تربیت کردند و جاودانه شدند، و شدند الگویی برای ما و قاب عکسی جلوی چشم ما که روش درست زندگی را در هر لحظه زندگیمان ببینیم...
♦حضرت آقا درباره این شهید بزرگوار میگویند:
"یک جوان بیستو چهار- پنج ساله که یک لشکر را اداره میکند را در کجای دنیا میبینید؟ در کجای دنیا سربازی به این جوانی وجود دارد، لشکر را سازماندهی میکند، خط را میشکند، دشمن را تارومار میکند و تعدادی را هم اسیر میکند و منطقه را هم اشغال میکند و مستقر میشود، این همان معجزه انقلاب است و نشان میدهد که در سازندگی انقلاب، به جز معنویت توانایی نظامی هم وجود دارد، ولی بالاتر از نظامی گری این تقوا و معنویت است که جوانان ما این را هم دارند"
#دستاوردها
#شهدا
#مدیریت_جهادی
#معجزه_انقلاب
#شهید_کاوه
#فرزند_کردستان
#درسهای_مبارزه را باید از شهدا آموخت
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید کاوه، 12شهریور 97
#حزب_اللهی یعنی این
♦برداشتی از بیانات حضرت آقا در وصف
#شهید_رجایی
♦برای شناخت رجایی باید #بنی_صدر را شناخت.
کسی که #دنیا_طلب بود و #مغرور
تنها کسی که میتوانست در مقابل او آنطور خوب مقاومت کند، رجایی بود.
کسی که با همه آرامش ظاهری اش، باطنی مقاوم و مبارزهگر داشت و سرش را انداخته بود پایین و علی رغم همه مخالفت ها و کارشکنی ها، توانست انقلاب را پیشببرد.
او الگویی کامل از یک انسان حزب اللهی بود.
♦اما حزب اللهی کیست؟
کسی که در خدمت اهداف اسلام و انقلاب بی محابا حرکت میکند و در این راه ملاحظه هیچ چیز را نمیکند و چیزی مانعش نمیشود و در تلاش برای پاسخ دادن ندای ولیّ است، هر جایی که لازم باشد حضور دارد، به دنبال نام و مال خودش نیست و همواره در مقدم ترین صفوف #خدمت است.
و همه اینها را رجایی داشت.
شناسایی این چهره ها، راه ما را نسبت به آینده روشن میکند و غفلت را از ما میگیرد.
#درسهای_مبارزه را باید از شهدا آموخت
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید رجایی، 10شهریور 97
#شهید_باهنر:مبارزی گمنام، تلاشگری خستگی ناپذیر
♦او از چهره های برجسته و استثنایی انقلاب ما بود
شخصیتی که مغفول مانده، اما چرا؟
به دلیل وجود دو صفت در او، هم استثنایی میشد و هم مورد غفلت همه: اول #تلاش_مستمر و خستگی ناپذیر اوست.
طوری که میگفت من خستگی را هرگز ملاقات نمیکنم.
دوم عدم تظاهر به آن تلاش مستمر.
و این صفات از او مبارزی قوی و پرتلاش ولی #گمنام ساخته بود، به طوری که کمتر کسی از عمق مجاهدت او خبر داشت.
جهاد فرهنگی او در تربیت جوانان دبستانی و دبیرستانی و همچنین کتاب ها و جزوات علمی زیادی که بدون ذکر نامش منتشر میکرد و اینکه او به قول حضرت آقا یکی از متفکرین انقلاب بود به همین دلیل برای ما عجیب است ، بخاطر گمنامی او...
♦گمنام بودن فقط به این نیست که بعد از شهادت پیکرت بماند و نامت برگردد و یا نامت بماند و پیکرت برگردد، بلکه میشود اثر مجاهدت هایت بماند ولی نامت نه و اینگونه بعد از شهادت میشوی شهید گمنام و چقدر همرمندانه باهنر شد #شهید_گمنام
♦در زمانه ای که همه به دنبال شناساندن نام خود هستند، این مجاهدان گمنام هستند که باید الگوی ما بشوند در مبارزه ما با دشمن.
راستی چقدر شهدا شبیه هم اند...
به قول شهید باقری: اگر میخواهی شهید شوی باید پرتلاش باشی و مخلص...
#افسر_جوان
#مبارزه_دائمی
#الگوهای_مبارزه
#درسهای_مبارزه
#شهید_گمنام
#درسهای_مبارزه را باید از شهدا آموخت
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید باهنر، 8 شهریور 97
#شهید_عراقی، مبارزی از تبار فدائیان خمینی
♦سابقه آشنایی او با #نواب_صفوی و فدائیان اسلام به دوران نوجوانیاش برمیگرد. وقتی که او محو در شخصیت نواب شد.
نواب و فدائیان اسلام، نامی که لرزه بر اندام شاه و دربار پهلوی میانداخت.
♦درست در زمانی که کشور در استبداد کامل به سر میبرد و گوشی شنوا برای حرفهای ملت و زعمای آن دربین شاه و اطرافیانش وجود نداشت، گروه فدائیان با شکستن این استبداد که همان ترورهای انقلابی وزرا بود، یعنی کسروی، هژیر و رزم آرا، ترسی در جان شاه و اطرافیانش انداخت تا مجبور به شنیدن حرف مردم شوند.
این کار فضای کشور را کمی بازکرد تا زمینه ورود #مصدق و آیت الله کاشانی به عرصه سیاست کشور شود و بعد از ترور وزرای شاه یکی از پس دیگری، شاه مجبور به پذیرش نخست وزیری مصدق شود و با فشارهای فدائیان، زمینه ملی شدن صنعت نفت هم بوجود بیاید. اقداماتی که با ناسپاسی کردن مصدق از فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی و حتی اعتماد مردم و اعتماد غلط او به آمریکا باعث از بین رفتن همه چیزشد و با کوتای ۲۸ مرداد و شهادت نواب صفوی تا چندسال فضای کشور در استبداد فرو رفت و عراقی و دوستانش هم روانه زندان شدند.
♦در سال ۴۲ پس از ۱۳ سال زندان و شکنجه زیردست ساواک، آزادشد.
او حالا با امام خمینی و مبارزهشان با حکومت استبدادی شاه آشنا شده بود و شده بود پیرو ایشان.
عراقی وارد فاز جدیدی از مبارزه شد.
با رهنمودهای امام و به همراه دوستانش ائتلاف هیئت های #موتلفه_اسلامی را سازمان دادند و یکی از کارهایشان برگزاری مراسم های روز عاشورا و راه پیمائی های هیئات در جریان #۱۵_خرداد تهران بود.
همچنین در مطلع کردن امام خمینی(ره) از لایحه #کاپیتولاسیون و ترور منصور توسط شاخه نظامی موتلفه نقش مهمی ایفاکرد.
پس از تبعید امام به پاریس، به آنجا رفت و در رساندن پیام های امام به دست مردم نقش مهمی داشت و نهایتا با هواپیمای امام به تهران بازگشت.
♦پس از پیروزی انقلاب به سروسامان دادن کارهای انقلاب مشغول شد و هرجا کاری بود، آن کار را به سرانجام میرساند، مثل سرپرستی زندان قصر و بنیاد مستضعفان.
در دوره مدیریت حاج مهدی در بنیاد مستضعفان، شاید برای نیمی از کسانی که خانه نداشتند، با وام های دراز مدت، مسکن فراهم شد.
در آخر هم سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت که البته نیمه تمام ماند. جایی که قبل از انقلاب جولانگاه ساواکی ها، تودهای ها و سلطنت طلب ها شده بود و بعد از انقلاب داشت به دست چپی ها میافتاد.
این روحیه #پاسداری از امام و انقلاب که در او بود، کینه ضدانقلاب را برافروخت و گروهک فرقان او را در شهریور ۵۸ وقتی به روزنامه کیهان میرفت، به همراه فرزند کوچکش ترور کردند.
در وصف او همین مقدار بس که امام امت او را برادر و فرزند عزیز خود خطاب کرد...
♦در سیر مبارزاتی او در دوران انقلاب و بینش و #بصیرت او که نتیجهاش منحرف نشدنش در مقابل ملی گراها، چپی ها، منافقین بود و عمق #تبعیت و #ارادت او به حضرت امام و #شناخت_تکلیف او که روزی در #مبارزه_نظامی برعلیه شاه و روز دیگر در ایجاد #تشکیلات_انقلابی برای مبارزه بود و همچنین #توانمندی او در مبارزات و همیشه #پای_کار بودن او و خصلت های بیشمار دیگرش، درسهای بسیاری برای #مبارزه_امروز ما وجود دارد.
درسهایی برای مبارزه در جبهه #علوم_انسانی_غربی ، #اشرافیت ، #فساد ، #حوزه_و_دانشگاه_سکولار ، #جهادی_نبودن_مسئولان و #القای_ناامیدی_و_ناکارآمدی در بین مردم و جبهه های جنگ دیگری که دشمنان داخلی و خارجی برای پایین کشیدن این عَلَمِ برافراشته راه انداخته اند.
#درسهای_مبارزه را باید از شهدا آموخت.
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید عراقی، 4شهریور97
#لاجوردی های انقلاب کجایند
♦بی شک او یکی از #مدیران_جهادی_دهه_۶۰ بود.
مردی ساده زیست و پرکار که دشمن را خسته کرد. از دوران سخت مبارزات که با روحیه #پولادین خود دشمن را به زانو درآورد گرفته تا روزهای سخت سال ۶۰ که منافقین میخواستند با از بین بردن امنیت، نظام را ساقط کنند.
♦کسی که "اشداء علی الکفار و رحماء بینهم" بود.
در عین اعمال مجازات سخت برای منافقانی که دستشان به خون مردم آلوده شده بود، اما برای فریب خوردگان مانند یک پدر بود و با صبر و مهربانی خود، باعث بازگشت تعداد زیادی از آنها شد. تا جایی که آنها او را مثل پدر خود میدانستند و بسیار دوستش داشتند.
♦اما در داخل شده بود خار چشم عده ای ضد انقلاب. فشارها اثر کرد و سال۶۳ با ایجاد شایعه حمایت امام از برکناریاش، او را مجبور به استعفا از دادستانی کردند. استعفایی که برخلاف نظر موافقان آن که از دار و دسته منتظری بودند، مورد تایید و حتی اطلاع امام هم نبود.
و او بعد از جنگ با دشمن داخلی به جبهه رفت و شروع به جنگ با دشمن خارجی کرد.
در سال ۶۸ رئیس سازمان زندانها شد. او که با رنج زندانیان آشنا بود، شروع به ایجاد تغییرات بنیادین در زندانها کرد و ایجاد کارگاه های آموزشی، تولیدی و اشتغال زایی در زندانها و بنیاد تعاون و انجمن حمایت از زندانی ها و ستاد دیه از مهمترین کارهای او در آن دوران است.
اثر کارهای او باز عده ای را به فشار برای برکناری او واداشت. در سال ۷۶ با وارد کردن فشار از سوی جریان دوم خرداد او را مجبور به استعفا کردند. همانهایی که او را خشونت طلب میدانستند.
♦و حالا وقتش بود...
لاجوردیِ دادستان محافظ نداشت، چه رسد به حالا که شده بود لاجوردیِ خیاط و با دوچرخه، به مغازه خیاطی خود میرفت.
ظهر روز یکم شهریور دو منافق که از عراق برای ترور او آمده بودند، او را در مغازهاش به رگبار بستند و او پس از عمری مجاهدت، آسمانی شد. هنوز بعد از بیست سال از شهادت او، مظلومیتش همچنان باقی است و کینه رفتارهای انقلابی او هنوز در دل دشمنان داخلی و خارجی انقلاب وجود دارد و تخریب او هنوز در جریان است و این نشان از عمق و اهمیت کار او دارد.
♦اما در شرایط فعلی کشور که حضرت آقا به مدیران فرمودند باید به ارزش های دههی ۶۰ برگردیم، ما باید مدیران جهادی آن دوران را به عنوان الگوی مدیر جهادی تراز انقلاب معرفی کنیم.
انقلاب اکنون در قوه قضائیه #لاجوردی هایی میخواهد که با قاطعیت جلوی فساد بایستند و مراعات هیچ کس را هم نکنند، تا آبروی نظام اسلامی حفظ شود و نائب امام زمان(عج) بار دیگر مجبور به عذرخواهی نشوند.
"درسهای مبارزه را باید از شهدا آموخت"
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت مرد پولادین انقلاب اسلامی، شهید لاجوردی، 2 شهریور 97
از سال ۶۲ به بعد در جنگ مسئولیتی نداشتم/دولت زیر نظر رئیس جمهور قرار ندارد
آیت الله سید علی خامنه ای در روزهای ابتدایی جنگ به مدت ۹ ماه به عنوان نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع، حضوری پر رنگ در جبهه ها داشت و پس از ترور در روز ۶ تیر ۱۳۶۰ و گذراندن چند ماه دوران نقاهت، در آبان ماه ۱۳۶۰ به عنوان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع برگزیده شد اما در ادامه جنگ، ایشان نقشی حاشیه ای در اداره جنگ داشتند. عدم حضور ایشان در جبهه ها نیز علامت سؤال بزرگ دیگری بود که در اذهان رزمندگان شکل گرفته بود. همچنین روابط تیره رئیس جمهور و نخست وزیر بخصوص در دوره دوم ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای موجب شده بود تا ایشان بگویند که مسئولیتی در قبال دولت ندارند. در یک ماه آخر جنگ و پس از پیام معروف قطعنامه امام خمینی، آیت الله خامنه ای به جنوب و استان خوزستان سفر کردند و در جمع های محدود رزمندگان به سخنرانی و پرسش و پاسخ پرداختند، پرسش و پاسخ هایی که گاه لحن تندی به خود می گرفت و پاسخهای آیت الله خامنه ای نیز هیچ گاه در علن بیان نشد.
مطلب ذیل بخشی از این پرسش ها و پاسخ هاست که به نقل از هفته نامه #رمز_عبور منتشر میشود:
«... قضایای جنگ هم که خودتان میدانید. جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم که از سال 62 به این طرف، بنده هیچ گونه مسئولیتی در جنگ ندارم و اگر شما سؤال کردید، اشکالی داشتید، ممکن است بنده آن اشکال شما را در مواردی وارد بدانم؛ ممکن است در مواردی هم چون خبرهای بیشتری از شما بدانم. شما اشتباه میکنید در یک سؤالی اما چه سؤال شما وارد باشد چه وارد نباشد، طرف سؤال من نیستم؛ این یک مقوله.
مقوله دوم: مسائل دولتی، این سؤالی که آقای کوثری اخیراً کردند که چرا سیاستهای دولت این نیست؟ خب این مسئولش دولت است نه من. ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیسجمهور نیست؟ نه، جوابش نه است ... حالا دیگر بالاخره قانون اساسی را میخواهید بیاورید اینجا بخوانید، آنی که من دارم میگویم، شما این را به عنوان یک برادر بزرگتر از خودتان که وارد هم هست تو کارها - من هم که دارم این حرف را میزنم، حرفی نمیزنم که آن طرف منکرش بشوند. این حرف را، در نماز جمعه هم میشود زد، منتها من مصلحت نمیدانم توی نماز جمعه این چیزها را بگویم، یا در ملاء - اما شما یک عده خواصید. هم صاحب فکرید، صاحب نظرید، لااقل بعضیهایتان و هم اینکه تو مسائل صاحب اعتقاد هستید، یعنی یک نظری دارید، اعمال نظر میکنید. برادرهای مسئولی هم هستید. باید شما اینها را بدانید؛ نه، مسئولش من نیستم.
بندهای که فلان وزیر سه سال است چهار سال است از نظر من عملش غلط، موضعگیریاش در زمینه کاری، نه مسائل سیاسی و خطی - آنکه خبر پوچ است - کار ملموس از نظر من غلط، ضعیف، ناقص است و بنده هیچ قادر نیستم که این وزیر را نه فقط برش دارم، طبق قانون اساسی من نمیتوانم وزیر را بردارم، باید نخستوزیر به من پیشنهاد کند، من قبول کنم. من نمیتوانم به نخستوزیر پیشنهاد کنم که بیا این وزیر را برداریم و اگر نخستوزیر صد سال هم به فرض محال، یک نفری را پیشنهاد نکند که عوض کنیم، بنده قادر به کار نیستم. من مجبورم این وزیری را که دارم میبینم جلوی چشم خودم که نمیتواند کار کند و دارد اشتباه میکند و دارد غلط عمل میکند، باید تحملش بکنم، قبولش کنم. خب بنده چه کار میتوانم بکنم؟ اتفاقا آن وزیر هم شگرد کار را فهمیده ... یک مدتی تا دو سه سال اوایل ریاست جمهوری که این وزرا هنوز تازهکار بودند، نمیدانستند چی به کجاست، با اینها رفتار میکردیم. بعد یواش یواش وزرا فهمیدند نه، بیخودی از ما میترسند! اصلاً نباید بترسند. تنها جایی که رئیسجمهور میتواند در مورد وزیر اعمال نفوذ بکند، اول، پیشنهاد دولت است که وقتی نخستوزیر گفت آقا این وزیر را ما میخواهیم به مجلس بدهیم، رئیسجمهور بگوید نه، آقا من این وزیر را قبول ندارم؛ اینجا آن گلوگاه قدرت رئیسجمهور است. آن هم که در دوره دوم ریاست جمهوری به خاطر مشکلاتی که در باب نخستوزیر پیش آمد که بنده آن نخستوزیر را قبول نداشتم، بعد امام فرمودند، بنده از امام تبعیت کردم، برادرمان آقای موسوی را تصویب کردم و ازشان حمایت هم کردم؛ تا این ساعت هم من از آقای موسوی همیشه حمایت کردم.
بعد این مسأله پیش آمد، من خودم به امام گفتم، گفتم آقا ما سر قضیه نخستوزیری اینقدر مشکل تحمل کردیم. سر قضیه وزرا من و آقای موسوی به توافق نخواهیم رسید؛ من میدانم 13 تا 15 تا وزیر ما اختلاف پیدا خواهیم کرد. ایشان یک کسی را معرفی میکند، من آن را قبول نخواهم داشت، قبول ندارم اصلا. شما بیایید یک فکری بکنید، این را من خودم به امام گفتم، هیچکس دیگر پیشنهاد نکرد. پیشنهاد من به امام این بود که شما بیایید یک حَکَمی را - من نگفتم یک هیأت - گفتم یک شخصی را به عنوان حَکَم معین کنید که هر جا من و آقای موسوی اختلاف نظر پیدا کردیم در وزیر، آن حَکَم بگوید این، حرفش تمام باشد. امام گفتند این خوب فکری است. من سه نفری را معین میکنم؛ سه نفر معین کرد. سه نفر هم مورد رضایت من است. یکی آقای هاشمی، یکی آقای موسوی اردبیلی، یکی آقای حاج احمد آقا. خیلی خب، ما گفتیم بسیار خب، من خودم رفتم به برادرها حکمیت را ابلاغ کردم - سال 64 - و گفتم این پیشنهاد من به امام بوده. بنده هم میخواهم کار و تکلیف الهی انجام بگیرد؛ من چه کار دارم که کی میآید، کی میرود؟ هر کی میخواهد بیاید، هر کی میخواهد برود. این را شما بدانید، الان هم هر کسی میخواهد بیاید، هر کسی میخواهد برود، برای بنده یک سر سوزن والله تفاوت نمیکند. من فقط حجت شرعی داشته باشم، بتوانم فردا جواب خدا را بدهم. اگر حجت شرعی داشتم، جواب شماها و جواب ملت را خواهم داد. من از جواب دادن اصلاً باکی ندارم. هر کسی بگوید آقا چرا؟ میگویم که وظیفهام بود؛ دهانها بسته میشود. من باید آنجا را قرص کنم. حجت را سر قضیه نخستوزیر هم به امام گفتم. گفتم آقا من حجت شرعی میخواهم، این جوری برای من حجت شرعی نیست؛ حجت شرعی به من بدهید، من اقدام میکنم. امام هم حجت شرعی به من داد، من هم اقدام کردم. سر قضیه وزرا هم همین بود، من گفتم آقا حکمیت، حکمیت را هم امام معین کردند. این حکمیت هم به لطف الهی در حدود ده یازده مورد بین من و آقای نخستوزیر اختلاف سر وزرا بود - به نظرم 11 مورد بود - در ده یازده مورد، 11 تا رأی به نفع آقای نخستوزیر دادند، بنده هم هیچ اظهار نگرانی نکردم.
همان وزرا بودند که وقتی نخستین جلسه هیأت دولت تشکل شد، من آمدم بیرون مصاحبه کردم - همهتان شنیدید قاعدتاً - گفتم بسیار هیأت دولت خوبی است، چهرهها، چهرههای پرنوری هستند، چهرههای باصفایی هستند؛ من محیط صفا اینجا دیدم و اعتقادم هم واقعاً این است که باید از اینها حمایت کرد، تا الان هم حمایت کردم. این حرفهایی هم که دارم به شماها میزنم، به کمتر جمعی ممکن است من بزنم این حرفها را. حالا ممکن است یک فرد، دو فردی، اما به جمعها من این حرفها را نمیزنم. برای خاطری که ظرفیتش را ندارند. شما ظرفیتش را دارید، باید بدانید این را. آن وزیری که من تعیینش نکردم، با حکمیت آمده، آن حرف من را گوش نمیکند؛ حالا شما هم هر چی دلت میخواهد، میگویی.
قبل از این جریان هم من به یکی از برادران وزرا - وزیری است که اسمش هم تو همین جلسه آورده شده - یک چیزی را من نوشتم. آن برادر جواب من را نوشت. کاغذ نوشت که مثلاً یک بهانهای آورد. من دوباره جواب نوشتم که آقا این بهانه است، اینی که شما نوشتید، این درست نیست، این بهانه است؛ همانی که گفتیم عمل کنید. آن برادرمان باز یک جواب نوشت که آره، مثلاً به این دلیل فلان. خب من که ولکن معامله نیستم که باید دنبال کنیم قضیه را تا به جایی برسیم. این مال سال ۶۳ است یا اوایل ۶۴، قبل از دوره دوم ریاست جمهوری. من دوباره، سه باره نوشتم؛ اینها همهاش محفوظ است. اینها کاغذهایی است که هست توی سوابق و پروندههای دستگاه ما؛ موجود است در دفتر. ایشان در جواب چون دید نمیتواند هر چی بنویسد ما جواب میدهیم، نوشتش که برای اینکه وقت مثلاً ریاست محترم جمهوری و اینها به مکاتبه و اینها تلف نشود، من دیگر بعد از این جواب نامه را نمیدهم! این یعنی تا این حد یک وزیر گستاخی میکند. بنده هیچ ضعیف نیستم. این را شاید بدانید، من آدمی هستم که به فضل پروردگار زحمت را بر تن خودم و بر جان خودم تحمیل میکنم؛ من تنم از زحمت نمیترسد. هیچ لذت و آسایشی را که به طور معمول وجود دارد، بنده دنبالش نیستم؛ نه اینکه اگر لذت بیاید، پس میزنم. اما اصلا بدن من احتیاج به لذت ندارد. روی زمین خوابیدن، تنها خوابیدن، گرسنگی کشیدن، حتی سختیهای روحی را من میتوانم تحمل کنم؛ به هیچوجه احتیاج به هیچکس و هیچ چیز و هیچ مقامی ندارم که بخواهم از آن ملاحظه بکنم. آدم دنبالگیری هستم، آدم اینجوری قوی است.
... آدمی که این جور است، از گروه فشار نمیترسد؛ دنبال آسایش و راحتی خودش نیست؛ این آدم، ضعیف نمیتواند باشد؛ من ضعیف نیستم. اما وقتی که امکان قانونی من ندارم، فشار قانونی نمیتوانم روی مقامی بیاورم، بنده مسئولیت آن مقام را به عهده نمیگیرم.
... یا وزیر صنایع سنگین ملزم نیست که نیسان پاترول را بگذارد کنار؛ مثلاً تویوتا لندکروز را که سپاه لازم دارد بسازد یا آن مقدارش را به سپاه بدهد. همین اواخر، یک کاری اینها میکردند؛ به نهادها از سهمیه دولتی به قیمت بیش از دولتی، مثلا فلان ماشین که قیمت دولتیاش ۱۵۰ هزار تومان است، به ۳۵۰ هزار تومان به نهادها میفروختند که نهاد این را به قیمت دولتی بگیرد، توی بازار آزاد بفروشد که استفاده پولی بکند؛ ناسالمترین کارهای عالم، موجب تورم، موجب فساد، موجب ضعف دستگاهها از لحاظ ارتباطات با یکدیگر، کار غلط اندر غلط اندر غلط. بنده وقتی که اعتراض به این کار کردم، پاسخ من مثبت نبود از طرف مسئولانی که من به اینها اعتراض کردم که چرا این کار را میکنید؟ البته به نهاد ریاست جمهوری هم آمدند، همین را پیشنهاد کردند - پیشنهاد کرده بودند، من خبر دارم - مثلاً به فلان نهاد به فلان نهاد به فلان نهاد، صدتا، ۲۰۰ تا، ۳۰۰ تا، هزار تا، فلان ماشین را دادند. من به نهاد گفتم یک دانهاش را قبول نکنید؛ ما توی این سیکل غلط، حتی به این اندازه قرار نخواهیم گرفت و من قبول نخواهم کرد؛ رد کردم من. وقتی که اعتراض کردم به مسئولانش، پاسخ این بود که خب چه کار کنیم؟ ما ارز میخواهیم، ما فلان میخواهیم، ما میخواهیم کارخانه اشتغال داشته باشد. البته بعداً فهمیدند؛ از بس اعتراضها از اطراف زیاد شد، فهمیدند که کار غلطی است. اما بنده که مسئول قانونی هستم و طبق قانون اساسی شخص اول کشور هستم (بعد از رهبری) و مسئولیتهای قانون هم زیاد است، اختیارات قانونی من آنقدر نیست که من بتوانم جلوی این کار غلط را بگیرم. حالا شما میفرمایید چرا پاترول تولید میکنند؛ نمیدانم، تویوتا نمیزنند. این اعتراضها را به من نباید بکنید، سؤال از من نباید بکنید. البته من حالا جواب خواهم داد، بعضیهایش که جواب دارد، اما هدف و به اصطلاح، مخاطب این سؤالها هیچ کدام بنده نیستم؛ این را بدانید و اصلاً به این عنوانی که بنده بخواهم مسئولیت را برگردانم، نیست. هر چی که مسئولیتش با من است، با کمال میل قبول میکنم و خوب هم انجامش میدهم، اما اینها مسئولیتش با بنده به هیچوجه نیست؛ نه آن مسأله جنگ، نه این. بخشی از سؤالهای آقایان از این دو مقوله است.»
↵۱۰ مرداد سال ۱۳۶۷، پادگان گلف، اهواز/ در جمع فرماندهان و رزمندگان لشکر 27 محمد رسول الله(ص)
♦مرداد سال ۱۳۶۶
برگی از جنایت رژیمی دست نشانده رقم خورد.
نزدیک به ۳۵۰ نفر از زائران حریم امن الهی (از ایران و دیگر کشورهای اسلامی)، همانها که مهاجران الی الله بودند، مظلومانه و بی دفاع به فجیع ترین شکل ممکن، توسط رژیم عربستان، به دلیل برگزاری مراسم "برائت از مشرکین" #قربانی شدند.
آتش درد این قصه پر غصه آنجا شعله ورتر میشود که بدانیم شهادت بسیاری از شهدا به روزهای پس از حادثه منتهی میشود و به دلیل منع مداوای بسیاری از مجروحان در بیمارستان ها توسط ماموران صعودی، تعداد زیادی از مجروحان که جراحت حاد داشتند، پس از تحمل رنج و درد بسیار و درحالیکه امکان مداوای آنها وجود داشت، مظلومانه پرپرشدند.
اینگونه بود که سعود روی یهود را هم سفید کرد با آن از پشت خنجر زدنش...
♦ماجرا از کجا شروع شد؟
از آنجا که حضرت روح الله با آن درایت و عمق معرفت دینی خود دیدند که: "بزرگترین درد جوامع اسلامی این است که هنوز فلسفه واقعی بسیاری از احکام الهی را درک نکردهاند؛ و حج با آن همه راز و عظمتی که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بیحاصل و بیثمر باقی مانده است"
پس با پیامی ابراهیم گونه، سالها پس از آمدن آخرین پیام آور توحید، با پیام #برائت_از_مشرکین، بت های آویخته شده بر قبله جهان اسلام را شکست و روح #اسلام_ناب را در حریم امن الهی زنده کرد.
این بت شکنی به مذاق نمرود زمان (بخوانید: امریکا) و نوچهاش #آل_سعود خوش نیامد و خواستند تا به خیال خود ابراهیمیان را در آتش #کینه و #حسد خود بسوزانند
آل سعود، حکومتی که دست نشانده انگلیس و استکبار و مطیع و رام ابرقدرتها بود، هیچ دوست نداشت که بوسیله ایران که آن را کوچک و فقیر میشمرد ولی حالا پوزه دنیا را در جنگ به خاک مالیده بود و نفوذ انقلابش در دنیا و جهان اسلام به وضوح حس میشد، از صحنه به در شود و دیگر حنایش در منطقه و در جهان اسلام رنگی نداشته باشد
♦مگر خمینی کبیر چه میگفت؟
"از آنجا که مسلمانان جهان به علت فشار و حبس و اعدام، قدرت بیان مصیبتهایی را که حاکمان کشورشان بر آنها تحمیل کردهاند را ندارند، باید بتوانند در حرم امن الهی مصایب و دردهایشان را با کمال آزادی بیان کنند تا سایر مسلمانان برای رهایی آنان چارهای بیندیشند. لذا ما بر این مطلب پافشاری و اصرار میکنیم که مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهی، خود را از تمامی قید و بندهای ظالمان آزاد ببینند و در یک مانور بزرگ از چیزی که از آن متنفرند اعلام برائت کنند و از هر وسیلهای برای رهایی خود استفاده نمایند"
• حضرت روح الله یک #راه_نو را پایه گذاری کرد:
#مبارزه برای رهایی از اسارت و بردگی استکبار، مبارزه دائمی و جمعی مسلمانان یا همان #بسیج_جهانی_مسلمین و مستضعفین جهان
♦برویم سراغ اصل ماجرا:
پس از آنکه مفتی هایشان سعی کردند با مخالفت و مبارزه دینی و فقهی پیام امام را بی اعتبار کنند و آن را عملی فردی جلوه بدهند، نوبت به مبارزه ظاهری رسید و شمشیر دشمنی را از رو بستند.
روزی که مسلمانان برای برگزاری مراسم آماده میشدند، حضور پلیس عربستان به وضوح بیشتر از گذشته شد و در خیابان ها آرایش گرفت...
آل سعود برنامه مفصلی برای عدم برگزاری مراسم برائت آن سال تدارک دیده بود، برنامه ای با فرماندهی عملیاتی یک یهودی آلمانی که ضلع #آلمانی_اسرائیلی قضیه را شکل داده بود و ضلع دیگر آن هم #منافقین بودند که با آمدن مسعود رجوی به حج این ضلع هم شدت گرفت
درست بعد از انجام مراسم، نیروهای سعودی زائران #حریم_امن_الهی را محاصره کردند و با باتوم، به طرف آنها حجوم بردند و همزمان از ساختمان های اطراف سنگ و آجر بود که به طرفشان پرتاب میشد. همین حین با گازهای سمی و رگبار گلوله به جان زائران افتادند و زائران مثل برگ خزان به روی زمین ریختند
در بیان عمق فاجعه همین بس که بخشی از وسائلی که با آن به حجاج حمله شد سنگ، شیشه، چوب، میله آهنی، چماق، آب جوش، نارنجک، گاز اعصاب و گازهای سمی و خفه کننده بود و این نشان از شدت بغض نسبت به انقلاب اسلامی و سربازان خمینی است
♦گفته شده امام خمینی (ره) پس از شنیدن این ماجرا تا یک هفته لبخند بر روی لبانشان ظاهر نشد و از این غم بزرگ ناراحت بودند و چه زیبا گفتند در پیام سالگرد این حادثه " ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد." پیامی که با این آیه آغاز شده بود: " لَقَد صَدَقَ اللهُ رَسولَهُ الرُّءْیا بِالحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِینَ"
خورشید بالاخره روزی از پشت ابر در میآید و زمان به ضرر مستکبران میگذرد
به امید آنکه روزی خون مظلوم اثرکند و انتقام حج خونین ۶۶ و ۹۴ که در منا اتفاق افتاد را با نابودی کامل استکبار جهانی، بگیریم و مثل صاعقه بر سرشان فرود بیاییم و #قبله_اول و #قبله_دوم مسلمانان را از لوث وجودشان پاک کنیم
"انتشار به مناسبت سالگرد کشتار مسلمانان توسط رژیم منحوس آل سعود در حج خونین سال 1366"
برچسب های مهم
درست سی سال از ۵ مرداد ۶۷ میگذرد
روزی که دشمن فکر میکرد ایران با پذیرش #قطعنامه دیگر آرمان هایش را فراموش کرده و میشود او را نابود کرد
برای همین باز هم منافقین کثیف با وقاحت تمام به کشور خودشان از پشت خنجر زدند
در این بین اما عدهای چشم بینا و دست توانای انقلاب شدند و شدند #سابقون جهاد، لشکر انصارالحسین(ع) همدان و جانباز مجاهد #حاج_میرزا_سلگی را میگویم
کسانی که تنگه احد انقلاب را تنگه #چارزبر دیدند و با مقاومتشان از انقلاب جانانه دفاع کردند و به دشمن #کمین زدند، حرکتی که بعد با آمدن مردم و بقیه نیروها تبدیل به #عملیات_مرصاد شد و کابوس دشمن...
ما الان #خط_شکن میخواهیم در خطّ مقدم جهاد با دشمن، کسی که پیشتاز مبارزه باشد، کسی که به دشمن کمین بزند
دانشجوی بسیجی باید اینگونه باشد
باید #دشمن را بشناسد، #تنگه_احد زمان خود را بداند، #عملیات کردن را بلد باشد و هم به دشمن #کمین بزند و او را غافگیر کند و هم #موذن_جامعه باشد و بقیه را برای جنگ خبرکند
آیا انقلاب ما الان تنگه احدی ندارد که ما نشستهایم و شمشیر زدنِ حضرت آقا در مقابل دشمن را نظاره میکنیم؟
پس فرمان مقابله با جنگ #تمام_عیار اقتصادی و جنگ نرم فرهنگی که امروز با چهره #آسیب_های_اجتماعی نمایان است و جنگ #روانی دشمن و جهاد برای رسیدن به #مرجعیت_علمی مخاطبش چه کسی است؟
یادمان نرود: "لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ و َأَنفُسِهِمِْ..."
مومن (انقلابی) نباید برای جهاد از ولی اجازه بگیرد، بلکه باید زندگی اش جهادی باشد، نه اینکه ولی فرمان بدهد و ما خواب باشیم...
پس بجنبیم تا فرصت طلایی جهاد از دستمان نرود که خدا به ما هیچ نیازی ندارد و کار خودش را پیش میبرد با ما یا بدون ما...
انتشار به مناسبت سالگرد عملیات غرورآفرین مرصاد-5مرداد1397
♦شاید در ظاهر از ۶۷ تا ۹۷ سی سال فاصله باشد اما آنچنان تقریبی بین برخی ارزشها در طول این سی سال وجود دارد که گویی اصلا فاصله زمانی وجود ندارد؛ آرمانهای ملت ایران از آن جملهاند.
۶۷، سال پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمینی (ره) و یکسال پس از فاجعه آسمانی شدن زائران بیتالله الحرام از سرزمین حجاز است. امام قطعنامه را با برملایی جنایات و خباثتهای امریکا و سعودی، این دو دوست دیرینه، آغاز میکند و آنچنان به بیان حقایق آشکار از پلیدی های جنس امریکایی، سعودی و صهیونیستی میپردازد که هر انسان حقطلبی عرصه را تنگ بر #استکبار و در جهت شکوفایی #حق میبیند.
♦بیهوا نیست که معتقدیم سیاست ما عین دیانت ماست، موکدش این سخن امام خمینی (ره) در تبیین فسلفه چرایی #حج به عنوان با شکوهترین نمود بیرونی مسلمانان جهان است که بر #اصل_برائت از کفار تاکید میورزد. سپس در ادامهی اصول اساسی اسلام که برای مسلمانان حیاتبخش و برای کفار و مستکبران همچون حکم قتل است، میفرمایند: "ما درصدد خشکانیدن ریشه های فاسد #صهیونیسم، #سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم".
در همین جهت این روزها هم امام خامنهای (حفظه الله) بیان میدارند که: "ملت عاشق مبارزه با اسرائیل است".
♦سال ۶۷ اسلحه به دست از #آرمان هایمان، از مرزهای وطن و ناموس خود دفاع کردیم، حال نیز علاوه بر گستراندن مرزهای عشق و ایمان تا فراسوی مرزهای جغرافیایی، در عرصههای دیگر نیز همچون موشکی و هستهای مشتهای سهمگینتری بر دهان همان استکبار قدیم میکوبیم؛ همان استکباری که هماکنون با جوانی و سرزندگی انقلاب اسلامی، دیگر پیر و فرتوت گشته است. کما اینکه از همان زمان امام مهربان ملت بر " #مبارزه_علمی_و_عملی جوانان با دشمن" اشاره کردند و در جای دیگری "سربازان امروز ایران را نوزادان در گهوارههای انقلاب" خواندند؛ حال ثمره آنان را با مقایسه جایگاه جمهوری اسلامی ایران در رتبهبندیهای مختلف در جامعه جهانی به وضوح میتوان دریافت
♦از دیگر مسائلی که در کلام امام همام جایگاه با اهمیتی داشت " #نفی_مستکبرین و #کمک_به_مستضعفین و محرومان و مظلومان عالم" و " #مبارزه_دائمی با استکبار" است که اکنون در بیان شیرمردان عرصه نظامی ایران زمین اینگونه آمدهاست که "فرماندهان بلندپایه ما، داعیهدار نابودی اسرائیل" هستند و امروز هم اماممان یادآور میشود که "مسئله فلسطین، مسئله روز جهان اسلام است".
♦بنابراین محال است که آن نهالی را که با خون هزاران جوان آبیاری شده رها کنیم یا آرمانش را فراموش کنیم، هرگز.
مگر اینکه به نص قرآن کریم تا هنگامی که کفار به ندای حق لبیک گویند. چرا که "ما به دنبال برافراشتن پرچم لاالهالاالله در قلههای باور و ایمان در سرتاسر گیتی هستیم".
♦در این بین نباید غافل شد از اینکه در این راه باید دستان یکدیگر، سایر مسلمانان و تمام آزادیخواهان و حقگرایان جهان را بفشاریم تا به نصر و فتح نهایی که از آن حق است نیل یابیم.
امام خمینی (ره) در بیانی گهر بار در بیان ریشه اصلی پذیرش قطعنامه و نوشیدن آن جام زهر بیان کردند: "رمز قوت آن روز، همدلی و هماهنگی و دلیل ضعف امروز، ناهماهنگی و عدم انسجام است". پس شاهراه موفقیت "وحدت" است تا بتوانیم در مراقبت از آن کاسه زهر که هماکنون کاسهای پر از شهد و شیرینی است، کامیاب شویم
♦"انشاءالله اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیمساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد" در حالیکه نماز را به جماعت مهدی فاطمه(عج) در قدس اقامه میکنیم. تمام سختیهای راه پر پیچوخم انقلاب را به تمنای وصال یار به جان میخریم تا فرمان صاحب امر و نائب عزیزش را لبیک گفته باشیم
↵کاری از دوست عزیزم آقا سجاد گلچین
برچسب های مهم
♦"قصه امام حسن(ع) و قضیه صلح، آن هم صلح تحمیلی بود. برای اینکه امام حسن(ع)، دوستان خودش، یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد. صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که به ما میخواهند بگویند، این است..." امام خمینی (ره) دوم شهریور 1365
♦روز ۲۹ تیر ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ با مفادی که ظاهرا به منظور صلح، ولی در واقع به نفع عراق، کشور متجاوز و شروع کننده جنگ، بود در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد. به سرعت عراق آن را پذیرفت اما امام این امت این جام زهر را یکسال بعد، ۲۷ تیر ۱۳۶۷ نوشید. صلحی تحمیلی که از جنگ تحمیلی بدتر بود.
در مورد جزئیات و چرایی و چگونگی پایان جنگ کتبی همچون "راز قطعنامه" وجود دارد اما چیزی که نیاز امروز ماست این است که درس این واقعه برای ما چیست؟بهتر است بگویم عبرت این واقعه برای ما چیست؟
نگاهی به منشا اصلی پذیرش این صلح، اینکه امامی که در طول جنگ به کرّات بر مسئله #ادامه_جنگ تا سقوط صدام پافشاری میکنند، واقعا چگونه میشود که در نهایت این صلح را میپذیرند، ما را به نیازی که ذکر شد میرساند
♦ #صلح_تحمیلی (بخوانید قطعنامه۵۹۸) ناشی از دو چیز میتواند باشد:
۱- #نفوذ امثال محلاتی ها و سیروس ناصری ها که یا مستقیما نفوذی بودند یا نوع تفکرشان ناشی از نفوذ دشمن بوده است. نفوذ در حساس ترین بخش های وزارت امور خارجه وقت.
۲- #عدم_اعتقاد به کارآمدی راهبردها و تصمیمات #امام_جامعه که باعث شده بود برای به کرسی نشاندن تصمیم به اصطلاح عقلایی خود، حتی #گزارشهایی_غیر_واقعی به امام بدهند.
♦صلح تحمیلی یک تصمیمی بود که دیگران برای ما گرفتند. #دشمن برای همه امور زندگی ما تصمیم گیری میکند که اگر به دو عامل بالا توجه نداشته باشیم تصمیمات تحمیلی آنان را به طور خودکار میپذیریم.
♦اینکه #مبانی_فکری ما را #غرب آماده کرده باشد و به خورد ما بدهد و ما هم آنها را بپذیریم نفوذی ست که منجر به اخذ تصمیم مورد نظر دشمن میشود.
♦از آن بدتر این که مشغول #تصمیم_گیری و به دنبال #حل_مسئله برای کشورمان باشیم بدون این که به راهبردها و چارچوب ها و اصولی که #ولیّ_جامعه در آن حوزه به آن اشاره کرده اند توجه بکنیم و به آنها اهتمام بورزیم.
♦توجه به این دو عامل و عواملی از این دست، بیشتر ناظر به #خواص جامعه است چرا که عوام از آنها خط میگیرند.
لذا از این جهت حساسیت کار برای ما #دانشجویان_مکتب_امام_صادق(ع) به مراتب بیشتر از دیگران است.
انشاءالله بتوانیم تا آخر گوش به فرمان اماممان حرکت کنیم.
↵کاری از دوست عزیزم آقا علیرضای رفیعی
برچسب های مهم